کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای کیان عزیزم

کیان و اسمارتیز

    پسری خودم وقتی این عکس را دیدم تپش قلب گرفتم. برات میذارم اینجا چون میدونم تو هم مثل مامان و بابا عاشق اسمارتیزی. وقتی ما کوچولو بودیم و همسن تو اسمارتیز معادل فارسی نداشت. اصلا همه جا هم نبود .حالا ترجمش کردند و شده دراژه اونم از نوع شکلاتی. به نظر من و بابایی که خوشمزه ترینش مارک M & M بوده و هست .نمیدونی چقدر دلم می خواست تو اون نمایندگیش که عکسشو برات گذاشتم برم بگردم. تو هم خیلی خیلی دوست داری. هم باهاشون بازی میکنی و هم میخوری. البته احساس میکنم تو مارک اسمارتیز را بیشتر از M & M دوست داری. البته شایدم چون رنگی تره بیشتر میدوستی.   های خالی کردم خیالم راحت شد.   حالا د...
6 تير 1392

تابستان 92

  پسری با اینکه هوا خیلی وقته گرم شده ولی ما تازه وارد تابستان ٩٢ شدیم. یعنی دومین تابستان زندگی تو.  تابستون که میشه همیشه یاد تابستون ٩٠ می افتم و تو که تو شکم مامانی بودی و من که داشتم از گرما میمردم. هیچ چیزی به خنک شدن من سرمایی کمک نمیکرد. از صبح تا شب زیر کولر بودم و تازه از خونه مامان بزرگ پنکه هم اورده بودم و میذاشتم روی پاتختی به سمت خودم و بازم از گرما نمیدونستم چکار کنم. هیچ کس به من نگفته بود که ماههای اخر باردداری تو تابستون چقدر سخته. اگه قرار باشه خواهر یا برادری داشته باشی قطعا متولد زمستون یا اوایل بهاره. چون من دیگه نمیتونم مرداد ماه ماه نه بارداری را طی کنم. هلاک میشم. حیف که نمیتونم عکسهای خودم را این...
6 تير 1392

سلام برزیل

پسر گلم خیلی از اتفاقاتی که روزمره برای ما پیش میاد بعد از اینکه تو بزرگ بشی برات جالبه و شاید خنده دار. ادم همیشه دلش می خواد بدونه وقتی کوچولو بوده همه چیز چطوری بوده. این هفته اتفاقهای باحالی دور و برت افتاد و تو رو ذوق زده کرد. میدونم مفهوم هیچ کدوم را نفهمیدی ولی از شلوغیو جیغ و داد ادمها به وجد اومدی. اولش شنبه بعد از ظهر با مامان جون و خاله رفتیم مجتمع پارک گردش. ٢٥ خرداد بود و روز قبلش یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری انجام شده بود. وسط حیاط مجتمع بودیم که از تو خیابون صدای بوق و اهنگ و جیغ بلند شد و معلوم شد حسن روحانی با بیش از ٥٠ درصد ارا شده رئیس جمهور ما. همه ریخته بودند بیرون و جیغ و هورا. از ترس اینکه تو ترافیک بمونیم رفتیم ماشی...
4 تير 1392

کارهای جدید من

کیان عزیزم اول از همه حمام رفتنت که خودش قصه ای شده. تا میگم کیان می خوای بریم حمام؟ جملم تمام نشده داری دو نه دوه لباسهاتو در میاری. البته هنوز نمیتونی درست انجامش بدی. مثلا شلوارکت را میاری پایین ولی هنوز بلد نیستی از پاهات در بیاری. پوشکت را چسبهاشو باز میکنی ولی هنوز نمیتونی بکنیش و خلاصه به سرعت همه لباسهات به کمک مامان کنده میشه. بعد میری تو اتاقت و سطل ماسه بازیتو برمیداری و میری تو ویترینت و برای بازی تو حمام خودت اسباب بازی انتخاب میکنی.       اگه اسباب بازیهایی باشه که قبلا آوردی که هیچ ولی اگه چیز تازه ای بخوای بیاری میای اجازه میگیری و منم اگه ببینم تو آب خراب نمیشه میگم بیار. ذوق میکنی و به سطلت اضافه میک...
4 تير 1392

وسایل نقلیه کیان

پسر عشق ماشین مامان دیگه وسایل نقلیت داره زیاد میشه و متنوع. تو هم که عاشق بازی با ماشین این کامیونته. اسمش به زبون خودت تیغو تیغو! هنوز دلیلش را نمیدونم. سوارش میشی و میگردی. بیشتر وقتها هم پشتشو میزاری و یک عالمه عروسک و ماشین ها کوچیک تر میریزی پشتش و دور خونه میگردونی. خیلی کم پیش میاد ولی بعضی وقتها هوس میکنی خودت بشینی پشتش ما بکشیمت. چون تا ٢٠٠ کیلو را تحمل میکنه بعضی وقتها هم ما ها را مجبور میکنی بشینیم روش و تو هلمون بدی. این کامیون فقط مال خونست و اجازه خروج از خونه را نداره. حتی با غر و نق و گریه هم جواب نمیده.     این سه چرخته. هنوز نمیتونی باهاش پا بزنی .پاهاتو میزاری رو پدال ولی تا شروع میکنه به چرخی...
3 تير 1392

کیان خونه ما

پسری هر طرف خونه را که نگاه کنی یا یکی از اسباب بازیهای تو هست یا یکی از وسیله خونه هایی که دوست داشتی و با خودت اوردی. کلا بعضی وقتها به خونه که نگاه میکنم باورم نمیشه این همون خونه دو سال پیش منه. بیشتر الان شبیه سرزمین عجایبه تا خونه. تازه بابا مجید می خواست برات سرسره هم بخره که مامان جدی جدی قاطی کرد. میدونم دو روز دیگه جوجه و مئو  و جوجه اردک هم اضافه میشه. تنها چیزی که باعث میشه از این خونه بهم ریخته و شلوغ لذت ببرم توئی و فکر اینکه کیان دیگه هیچ وقت 22 ماهه نمیشه و برای همین بی خیال میشم و منم میام باهات بازی.البته زمین بازی هم میریم. با خنده میریم تو و با غر و گریه برمیگردیم. بیا کنار بچه. وسط خیابون وایسادی؟ &n...
3 تير 1392